دیگر خسته شدم از بس که به این و آن توضیح دادم که یک سایت به چه دردهایی ممکن است بخورد و چه استفادههایی میشود ازش کرد، بعضی وقتها به خودم میگویم بابا اگر تو بنشینی و روزی یک پست برای این وبلاگت منتشر کنی، سگ خورد اصلا مطلب جدید هم نباشد و یک مطلبی از یک جایی برداری و فقط مطلب جالبی باشد و بیننده پسند بگذاری تو وبلاگت، وبلاگت با این درآمدی که الان داره اگر حساب کنی درآمدت سر به فلک میکشد و دیگر خیالیت بابت هاستینگ و این جور چیزها نباید باشد.
خسته شدم از بس که توضیح دادم آر اس اس چی است، بابا اگر وب سایت راه میاندازی وقتی یک مطلبی را منتشر کردی و بعدش میآیی پاکش میکنی من نمیتوانم آر اس است را که درست کنم ، یک کمی قبل از این که کار کنی با سایتت دو تا مطلب بخوان، یک چیزی بدان و بعد برو یک کاری را شروع کن.
ملالآور میشود وقتی جمعی خود را فرهیخته میداند ولی در مسالهی رعایت کردن حق نشر خود را به گیجی میزند و به راحتی آن را زیر پا میگذارد و بهانههای میشنوید که مطمینا خودشان هم این قدر فبلش بهش خندیدند که جلوی تو وقتی آن را میگویند نخندند.
خسته کننده است نوشتن مطلب برای کسی که آمده کامنت گذاشته و وقتی که به وبلاگش میروی میبینی پایین وبلاگش با کمال پررویی نوشته تگهایی برای آمدن بالا در موتورهای جستجو (که شامل انواع و اقسام فوهشهای کوچک و بزرگ میباشد)
خسته کنندهاش این است که بعضیها فقط میخواهند کار راه بیفتد (تیریپ ایرانی جماعت) ولی به کیفیت کار و خروجیاش در دید دیگران اهمیت نمیدهند، به جای این که کار یک کمی زودتر تمام بشود حاضرند خیلی از استانداردهای حرفهای را زیر پا یگذارند و اهمیتی بهشان ندهند.
اینها همه یک ور، کار کردن با کسی که رشته درسیاش رشتهای نیست که ربطی به کد باینری داشته باشد چه برسد به نوشتن کد پی اچ پی، آن هم در یک روز تعطیل وقتی میبینی که چه درک بالایی از حرفهای بودن دارد انرژیای بهت میدهد که حتی تا چند روزی این قدر گیجی که حتی یادت می رود کارهای دیگری هم داری و تا حالا بهش نگفته بودی بابا من یک کمی درسم مانده، اجازه بدهی من یک کمی بخوانم سایتت هم رو چشمم، راه میاندازم.
وقتی که باهاش حرف می زنی می فهمی که درک می کنه که چه قابلیتهایی یک وردپرس داره و این قدر زحمت سایتش را کشیده و وقتی میبیند که وردپرس در مقابل سی ام اس های قدیمی (با این که خودش سی ام اس نیست) چه قدر کار را راحت کرده سر حالت میآورد و جوری شارژت می کند که 7 8 ساعت کار که هیچ، 7 8 ساعت نشستن روی یک صندلی توی یک کافیشاپ و درست کردن سایت برای این دو نفر که نمایندهی قشر بزرگی از روشنفکران جوان اینور آبی هستند آنچنان انرژی و نشاطی درت ایجاد کرده که تا خانه نرسی و به وب سایت لگن خودت بعد مدتها سر نزنی تو همان حال هستی.
به اقتضای کاری که بعضا میکنم با آدمهای گوناگونی سر و کار داشتم، با آنهایی کار کنید که قدر حرفهای بودن را بدانند و خودتان یک حرفهای باشید، نه مثل این جوادهای به دوران رسیده برای هر کار گروهی یک وبلاگ ثبت می کنند و بعدش هم اضافه کردن یک دومین به آن و ... همه کارها را ماست مالی می کنندف بعد هم می گویند که بله ما سایت درست حسابی داریم. حرفهای بودن یک کمکی دردسر دارد و از آن مهمتر وقت برای آشنا شدن با فوت و فنهایش. وقتی که به کسی که کار را میفهمد میگویی و قبول میکند که میشود کار را سمبل کرد الان ولی بهتره که نشود و از روی اصول کار بشود اینقدر صفا میکنی که اندازه ندارد.
http://www.google.com/notebook/static_files/blank.html
والـــا ...! ;)
پاسخحذفdige jorat nemikonim 2ta soale amatori azat
پاسخحذفbeporsim mohandes
((:
حرف دلم بود....
پاسخحذفای.....
اووو چقدر عصبانی
پاسخحذفخوب بنده خداها سر در نمیآورند، خوب شما برو کار حرفهایها را قبول کن....
یه حالی بده چند تا منبع خوب ارایه کن برای یکی مثل من D:
پاسخحذف