۱۳۸۵/۸/۱۴

بخندم

دلم می‌خواهد باز امروز از ته دل،
بر همه دنیا و مردمانش بخندم،
بس زیاد بر همه کار جهانش ،
ولی کم بر داشته هایم، هم بخندم،

دلم می‌خواهد باز امروز،
در آغوش کشم،
گر چه خیالی،
و باز هم بخندم.

دلم می‌خواهد باز امروز،
از برای عمر رفته هم بخندم،
از برای رفتن هم بخندم،

دلم می‌خواهد این را،
که بعدا می‌خوانمش بازهم  بخندم.

14 آبان 1385

۵ نظر:

  1. Dear Sheida,
    In a way I was invited to your weblog which is wonderful! It's such a long time that I haven't met u that I couldn't believe you 've grown up so much!! happy to hear from you. about your beautiful poem...............laughing is beneficial!! I wish you the best happiness in the word.
    love mary.

    پاسخحذف
  2. shere ghashangiye omidvaram hamishe in hesso dashte bashi

    پاسخحذف
  3. azatoun maazerat mikham nemidonestam sheare shomast dar weblogee didam, va khosham oumad vaseh khodam copy kardam, baad az khoundane nazare shoma va vared shodam dar webetoun motevajeh shodam male shomast, shearetoun khaili zibast va ba hale man match, vali dar webe khodetoun jelveh digari dareh man deletesh mikonam.

    پاسخحذف
  4. دوست عزیز اصلا نگران نباش
    اگر می‌خواستم شعرم را کسی نخواند که در وبلاگم نمی‌گذاشتم
    منظورم هم این نبود که پاک کنی شعر من را
    شعر برای آنیه که ازش لذت ببره
    نه آنی که نوشتتش
    فقط قصدم از این نوشته این بود که خوشحالی خودم را ابراز کنم و اگر هم به وبلاگت جسارتی کردم از قصد نبوده و تنها برای مزاح بوده

    پاسخحذف