دارم اينک تنها ميشوم
دارم اينک ميفهمم
درد تلخ جدايي
و جدايي از او
دارم اينک خاطرهاي
نقش بند ديوار ذهني ميشوم
دارم اينک اندکي از عمرمان
برگ برگ روزگار ذهنمان
دارم اينک آن همه در کنار هم
ميدانم که کم ولي پر ز هم
دارم اينک آن چشمانش
ميرود کم کمک از يادم
نه، نه
ميآيد و ميماند هميشه در يادم
دارم اينک ميانديشم
نه دگر نميانديشم،
دارم اينک ميفهمم
نه دگر هيچ را نيز
به کودکي احساس نميفهمم
دارم اينک تنها ميشوم.
شعرت خیلی قشنگه.می خواستم اگه فضولی نباشه بپرسم که از کیه!؟.
پاسخحذف