۱۳۸۴/۲/۲۵

این ابر مرد


آرامگاه آرميده است از براي ايراني آباد هر چه نيرو و توان داشت براي وتنش ( که


به نام خداوند جان و خرد
کزين برتر انديشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند راي
خداوند روزي ده رهنماي
خداوند کيهان و گردون سپهر
فروزنده‌ي ماه و ناهيد و مهر
او که در اين آرامگاه آرميده است و از پس هزاران سال براي ما زنده مانده‌ است، او که در اين جهان به جز زنده نگاه داشتن زبان پارسي که در پي آن زنده نگاه داشتن فرهنگ و هنر آرياييان و فرهنگ برتر جهان را به دنبال داشته‌ است، او که در اين
همانا تنش جز آن نيست‌) گذاشت، آن جا که مي‌گويد :
اگر سر به سر تن به کشتن دهيم
از آن به که کشور به دشمن دهيم
و يا
چو ايران نباشد تن من مباد
بدين بوم و بر زنده يک تن مباد
به يقين مي‌توان دريافت کسي که چنين سخناني را بر زبان مي‌راند از براي زيباسرايي و يا در ستايش و نکوهش کسي يا کساني سخن نگفته که با زميني بهايي بتوان او را به راه خود کشاند، چنين کسي که در زمان خود نتوانست نتيجه‌ي کار خود را ببيند ولي پيش بيني‌اش را کرد :
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده کردم بدين پارسي
پيش بيني‌اي که با دانش قبلي نسبت به آريايي مردان ايران و آريايي زنان اين مرز و بوم باور داشت که دستاوردش به آساني از يادها نخواهد رفت و اکنون پس از ساليان دراز هنوز پا بر جا مانده. نمي‌دانم اگر فردوسي پس از قرنها نتيجه‌ي کار خود را مي‌ديد و مي‌ديد که پس از ساليان دراز و گذاشتن عمر گرانمايه بر سر خداي‌نامه تنها از اين همه زحمت و رنج به گفتاري پارسي بسنده کرديم و نه فرهنگمان آريايي باقي مانده نه کردارمان به مانند ايرانيان راستين، به خود چه قدر ناسزا مي‌گفت ؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر